زندانیانی که برای یک ماه کارسخت ۱۵هزارتومان حقوق می گیرند
روایتهایی از دورن زندان زنان قرچک-بخش دوم
کانون زنان ایرانی
غنچه قوامی
اینها صدای پیاده شده تعدادی از زندانیان جرائم عادی زندان قرچک است که امیدی به مجلس و دولت و قوه قضاییه ندارند و چشمشان به کمکهای داوطلبانه مردمی است. چرا که این صداها بارها به گوش مقامات رسیده و هیچ. نه تنها زندانیان سیاسی و عقیدتی، بلکه زندانیان عادی هم حق و حقوق دارند و مستحق گذراندن حبس در چنین شرایطی نیستند. اصل تفکیک جرائم باید رعایت شود، اما نه تنها برای جداسازی زندانیان سیاسی از دیگران، بلکه همچنین برای جلوگیری از انتقال و یادگیری تجارب بزهکارانه میان زندانیان جرائم اجتماعی. دختری که برای جمعآوری این روایتها کمک کرد مدتی است آزاد شده و انتشار این مطالب دیگر برای او خطری ایجاد نخواهد کرد. این نکته را هم بگویم که مدتی است گرمخانه یا آشپرخانههایی مجزا برای سالنهای این زندان در حال احداث است که ساخت آنها بعد از آخرین روایتهای گردآوری شده آغاز شده است
روایت زندانیان را با اندکی ویرایش در ادامه می خوانید:
یک) اینجا تنها زندانی است که فاقد آشپزخانه یا حتی گرمخانه است که از طریق آن بتوانیم خودمان یک غذای معمولی قابل خوردن درست کنیم. البته از آنجایی که کمبود امکانات خلاقیت میآورد، بعضی از مددجویان بیکار ننشستهاند و فکر بکرشان را به کار انداختهاند و با تهیه آتش، خودشان هر آنچه را که دلشان میخواهد؛ البته با توجه به امکانات محدود اینجا تهیه کنند و هرچه میخورند، نوش جانشان. شاید دانستن اینکه چگونه آتش درست میکنند، برایتان خالی از لطف نباشد. با استفاده از پدهای بهداشتی تمیز و آغشتن آن به مواد ضدعفونیکننده که حاوی الکل بود، در درون یک قابلمه نسبتاً بزرگ آتش را روشن میکنند و در درون یک ماهیتابه یا قابلمه دیگر، با استفاده از کره یا روغن یا اقلام دیگر خوراکی، تنوع غذایی برای خودشان ایجاد کردهاند؛ که البته در یک جاهایی پیِ همه چیز را به تنشان مالیدند، زیرا زمانی که مسئولان متوجه این اتفاق شدند، لطف کرده! و صورتمسئله را با دادن ضدعفونیکننده به سالنها و بازرسی و گرفتن قابلمه و ماهیتابهها پاک کردند. فکر میکنم تنها زندانی که در آن داشتن قابلمه و ماهیتابه و ضدعفونیکننده جرم است، اینجاست؛ قابلمه در آن توقیف میشود. ای کاش مشکلات فقط همین چیزها بود. اگر غذاها تنوع داشت، باز هم مددجویان با توجه به اینکه برایشان گزارش تهیه میشود، حاضر بودند دست به چنین مشقتی بزنند؟ اینها به کنار؛ حالا که ضدعفونیکننده ممنوع شد، اگر کوچکترین بیماری واگیرداری وارد محیط زندان شود، چه میشود. این مشکل را چگونه حل میکنند؟ یا حتی وضعیت بد سیستم گرمایشی و سرمایشی زمستان. زمستانها از سرما سینهپهلو میکنیم و تابستانها از گرما دچار سردرد، سرگیجه و گرمازدگی شدید میشویم. در کل تغییر چهار فصل را با پوست و گوشت و استخوان حس میکنیم. آنگاه خیلی خندهدار است؛ با وجود داشتن این همه مشکل، هر چند روز یک بار ماموران به سالنها بریزند و قابلمهها را ضبط و توقیف کنند و با این کارشان همه مشکلات حل میشود؟
دو) یکی از مشکلات بچههای زندان در قسمت کارگاه، این است که نهایت کار را میکنند و ماهیانه حقوق ۱۵ هزار تومان دریافت میکنند و خیلیها واریزی حساب ندارند. آیا به نظر شما با ماهی ۱۵ هزار تومان میتوان امرار معاش کرد؟ در صورتی که از ساعت ۸:۳۰ صبح تا ۵ بعدازظهر یکسره پشت چرخ هستند، با این حقوق و با این غذاهایی که قابلیت خوردن ندارند، چطور شکممان را سیر کنیم؟ کل غذای روزمره ما شده آب، بیسکویت، چیپس و بستنی. آش در هفته دو بار میپزند که فقط آب و نخود و لوبیا و فوقالعاده بیمزه است.. آب غیربهداشتی و غیرقابل آشامیدن از دیگر مشکلات است و مجبوریم آب روزانه را از فروشگاهها تهیه کنیم که یک باکس هفت هزار تومان میشود. نان غیرقابل خوردن است. نان لواش ماشینی که به محض رسیدن به بند، خشک میشود، فاقد هرگونه مزهای است و قابل خوردن نیست و مجبوریم نان لواش را نیز از فروشگاه تهیه کنیم. خیلیها غذای زندان را بدون اینکه درش را بازکنند، یکراست داخل سطح زباله ریخته میشود، زیرا قابل خوردن نیست. اجناس و مرکباتی که برای فروش آورده، قیمتشان بیشتر از قیمتهای بیرون است و درصد زیادی روی آنها کشیده میشود.
سه) اینجا هیچگونه تنوع غذایی نداریم و فقط چند نوع غذا از قبیل عدسپلو، قورمه، قیمه، لوبیاپلو و استانبولی است که چندین سال است بهصورت روتین به مددجویان میدهند و در صورت اعتراض میگویند غذای اینجا حتی از غذای خانهتان بیشتر است، گویا ما قبل از این اتفاق هیچگاه رنگ غذای خوب را ندیدهایم و کارتنخواب بودهایم. سویا یکی از اصلیترین مواد غذایی ما شده و عضو جدانشدنی غذای ماست. اگر میخواهند طبق همین منو پیش بروند، حرفی نیست، لااقل برایمان آشپزخانه تهیه درست کنند، بلکه از این غذاهای لعنتی خلاص شویم و عوارض خوردن این غذا از بین برود.
۴) من که تا عمر دارم، از هرچه غذای اصیل ایرانی است، متنفرم. تا قبل از زندانآمدنم، عاشق غذاهای ایرانی بودم، ولی حالا طعم واقعی غذای خوب را فراموش کردهام. اگر اعتراض کنیم، میگویند خلاف نمیکردید تا اینجا نیایید، اینجا همه امکاناتی دارید، دیگر چه میخواهید؟ انگار با انسانهای ماقبل تاریخ حرف میزنند. بدترین مواد غذایی را تهیه میکنند و به بدترین شیوه ممکن طبخ میکنند و انتظار دارند بهبه و چهچهکنان غذا را میل کنیم و از زحمت بیبدیلشان تشکر کنیم.
۵) من چندین بار میشود که زندان رفتهام. چندین سال پیش تنوع غذایی خیلی زیاد بود، پس مطمئنم بودجهای است، ولی کجا گم و گور میشود، خدا میداند. آن زمان، یعنی حدود چهار، پنج سال غذا با توجه به تغییر فصل، تغییر میکرد. ژامبون، شنسل، چلوگوشت، مرغ، قورمه سبزی، سوسیس و خیلی از غذاهای دیگر. حداقل احتیاجی به خرید این همه تن و غذاهای آماده نبود. بعد از این همه سال ماندن در زندان، با چه رویی میتوانید به خانوادهها فشار بیاورید که برای ما پول واریز کنند که ابتداییترین و مهمترین چیز را که مواد غذایی است تهیه کنیم؟ بعد میگویند در زندان میخورید و میخوابید. به خدا انصاف چیز خوبی است.
۶) من یکی از کسانی هستم که هفت سال در زندان هستم. نه اینکه آدم شکمپروری باشم، به خدا اینطور نیست، ولی واقعاً اگر این غذاها را جلوی خودشان بگذارند، حاضر به خوردنش میشوند؟ باز هم میگویند ما بهترین غذاها را نسبت به زندانهای دیگر به شما میدهیم؟ در صورتی که میدانیم تمامی زندانها آشپزخانه و حتی هفتهای یک یا دو بار از بیرون نیز میتوانند غذا تهیه کنند؟ چرا باید مددجویان اینقدر در حسرت غذا باشند که خودشان آتش درست کنند تا غذایی تهیه کنند؟ و بعد بهجای حل مسئله، صورت مسئله را پاک میکنند. فکر میکنند با قطع و ممنوعکردن مواد ضدعفونی کننده مشکل حل میشود؟ فقط باعث شیوع بیماریها میشوند. ما حتی در سالنمان دستگاه تهویه هوا و هواکش نداریم، مشکل آب شرب داریم، سیستم گرمایشی و سرمایشی نداریم و خیلی مشکلات دیگر. آن وقت با چه رویی زندان ما را با زندانهای دیگر مقایسه میکنند؟
هفت) اینجا همه چیز اجباری است. تنها جایی که میرفتیم و دلخوش بودیم که چیزی یاد میگیریم، واحد اشتغال و حرفهآموزی بود که به لطف ریاست جدید، ساعت آن از ساعت ۹ صبح تا ۱۲ ظهر به ۸:۳۰ صبح تا ۲:۳۰ ظهر تغییر دادند تا در گرمای طاقتفرسای آنجا بدون هیچگونه خنککننده و تهویه هوایی آنجا باشیم. آنجا هیچگونه سیستم امنیتیای ندارد و درش را قفل میکنند. اگر آتشسوزی شود، آیا میتوانیم جانمان را نجات دهیم؟ و بعد برای صرف غذای خوشمزهشان، همه را از سالنها بیرون میکنند و پتویی آلوده روی زمین میاندازند انتظار دارند غذا را با رغبت صرف کنیم و تحت هیچ شرایطی نمیگذارند به بند داخل شویم. اگر یک روز اشتغال نرویم، تایمهای تلفن ما که تنها دلخوشی ما است، قطع میشود. از وضعیت بد اینجا به ستوه آمدهایم. غذاهای وحشتناک، تنها یکی از هزاران مشکل است.
هشت) به نظرم زندان فقط برای زندانیان مالی بهشت است، زیرا اگر پول نداشته باشی، هیچ هستی. در مورد وضعیت بد غذاها حتی نمیخواهم فکر کنم، چه برسد به اینکه دربارهاش حرف بزنم یا بنویسم. اینجا خودت هرجور که هست باید کنسرو و غذای آماده تهیه کنی تا حداقل با خوردن غذای اینجا، راهی بیمارستان و عوارض دیگرش نشوی. همه چیز اینجا گران است. تحویل لباس را نیز ممنوع کردهاند تا به اجبار از لباسهای بیکیفیت و نسبتاً گران بوتیک بخریم. شیرآلات و چیلر خرابی را که داریم، درست نمیکنند و میگویند هزینه نداریم؛ پول جمع کنید تا با هزینه خودتان تعمیرش کنیم. اینجا به معنای واقعی فقط یک چهاردیواری بیامکانات است و شاید فقط سعی کردهاند ظاهرش را درست کنند که چندان هم بد عمل نکردهاند. در هر صورت اگر خدای نکرده قرار بود یک بار دیگر پایم به این مخروبه باز شود، به جرم اختلاس میآیم.
نه) با اینکه چشمم آب نمیخورد که مشکلمان حل شود، ولی به خاطر تمامی همبندیها و به نمایندگی همه زندانیان این ندامتگاه که میدانم خواسته قلبی همهشان است، از شما خواهش میکنم به وضعیت بد مواد غذایی و گرانی میوههای بیکیفیت و ممنوعیتهای فروش بعضی از میوهها رسیدگی کنید. ما اینجا واقعاً دچار کمبود انواع ویتامینها هستیم و در صورت درخواست میوه، به ما میگویند قرص ویتامین بخرید! که خب هزینهاش برای ما بسیار بالا و اضافه است. دیگر با چه رویی میتوانیم از خانوادههایمان بخواهیم این هزینههای مازاد را بهعهده بگیرند؟ به اندازه کافی شرمنده خانوادههایمان هستیم و بیشتر از این نمیتوانیم از آنها توقع داشته باشیم.
ده) به نظر من اگر غذای عوامل اینجا با ما یکی بود، کیفیت غذا بهتر میشد. وقتی به کیفیت غذا اعتراض میکنیم، میگویند خیلی هم خوب است، ما هم از همین غذا میخوریم. خدا کند که راست بگویند. یک بار یکی از دوستانم از ریاست اینجا خواست با هزینه خود بچهها نان سنگک تهیه کنند، زیرا خیلیها در حسرتش بودند. ایشان بهراحتی عنوان کردند که ما نیز خیلی وقت است سنگک نخوردهایم، مگر نان لواش چه ایرادی دارد؟ هیچ دیگر، از آن موقع تا به حال شاخهایمان بهصورت رثابت مانده است.
بخش اول مطلب را در لینک زیر بخوانید