یادداشتی بر نمایش بختک
هنرِ روی صحنه میخواهد که رو در روی یکی از لایههای پنهان درد، نگاه از خود برداریم و آنانی را ببینیم که ریسمان بر گردن، سرگردان هویتی ناخواستهاند؛ آنانی که کم نیستند؛ آنانی که دردشان در خفا گریبانمان را در چنگ دارد و شاید تا پیش از تماشا هنوز در نمییابیم که بیگانهاند یا آشنا. سر بلند میکنیم؛ میبینیم و به تأمل سر فرو میاندازیم تا یافتن راهی به زندگی؛ آن زندگی که اگر باشد، خانه به خانه سرایت خواهد کرد و شادمانی را سخاوتمندانه و یکسان خواهد بخشید.
ادامه