مدرن بودن همان شیک بودن نیست ،حسین قاضیان
«یکی از دوستانم بعد ازچند ماه بیخبری چند روز پیش برای چند سؤال حقوقی با من تماس گرفت. میدانستم یک سالی از ازدواجش می گذرد. سؤالی خیلی ساده: ” من اگه بخواهم از شوهرم جدا بشوم باید چه کار کنم؟ ازش بدم میآید. خیلی آدم بدی است. ” سؤال های همیشگی را پرسیدم. حق طلاق داری؟ نه. مهریهات چقدره؟ به اجرا میگذاری؟ از چیزی که گفت ولی شوکه شدم. مطالبه مهریه کرده بود. دادگاه هم حکم به پرداخت یک سکه در ماه کرده است. طلاق هم نمی دهد. حالا چه کار باید کرد؟
راه های بسیار محدود موجود را با هم بحث کردیم. ولی پذیرش این واقعیت که یک زن مدرن تحصیلکرده می تواند به میل خود وارد رابطه ازدواج گردد ولی برای ختم این رابطه هیچ حقی ندارد و شاید پس ا ز سالها دوندگی به نقطه امروز برگردد غیر ممکن بود.»*
*****
تصویری که نویسندهیِ این متن ـ احتمالاـً از مدرن بودن در ذهن دارد، تصویری است نسبتاً رایج. ما در زندگی روزمرهیِ خود، بسیاری از آدمها، اشیاء، رویدادها، نهادها و موقعیتها را ملقب به صفت مدرن میکنیم. اما گویی در نسبت دادن صفت مدرن به این چیزها بیشتر از آنکه قصد توصیفی دقیقتر از واقعیتِ مورد مشاهده داشته باشیم، در حال تقسیم صفتهای ارزشمند بین این چیزها هستیم. مثلاً میخواهیم بگوییم چیزی شیک است، میگوییم مدرن است، میخواهیم بگوییم چیزی جالب، زیبا، جذاب، و مانند آنهاست، میگوییم که مدرن است. در واقع، مدرن در ذهن بسیاری از ما با طنینی دلپذیر همراه است. اما مدرن بودن صفت چیزهای خوب یا شیک نیست. مدرن (در معنای اصطلاحی و نه لغویِ آن) حتی معنای امروزی بودن ندارد، یا دستِ کم فقط معنای امروزی بودن ندارد.
اما مدرن بودن دقیقاً به چه معناست؟ در همین مثال، ببینیم اگر زن مورد نظر قرار بود بدرستی مدرن باشد، چگونه باید به مسالهیِ ازدواجش نگاه میکرد. این زن اگر مدرن بود، از جمله باید؛
۱- میدانست که با ازدواج کردن دارد وارد یک «قرارداد» می شود، چرا که ازدواج، صرفنظر از سایر جنبهها، یک قرارداد هم به حساب میآید ( جنبهیِ قراردادی زندگی مدرن)
۲- میدانست که تنظیم قرارداد امری است تخصصی (ویژگی تقسیم کار مدرن و تخصصیشدن زندگیِ اجتماعی)
۳- می دانست که برای دخالت در امور تخصصی باید از متخصصان کمک بگیرد (وجود نهادهای کارگزاری در زندگی مدرن)
۴- می دانست که نباید آزادیش را بی قید و شرط بفروشد (درک ارزش آزادی برای زندگی مدرن)
۵- میتوانست بداند در قبال چیزهایی که در جریان ازدواج میگیرد چه چیزها می دهد (جنبهیِ مبادلهای زندگی مدرن)
۶- دست کم میتوانست بداند که در همین چارچوب فعلی هم میتواند برای عقد قرارداد با همسرش، شرط وشروط بگذارد (کمترین تأثیرِ اجتماعیِ تحصیلات).
اینها اولین چیزهایی هستند که اگر آدمی میخواهد مدرن باشد و مدرن زندگی کند باید بداند و به کار ببندد. در غیر این صورت مدرن بودن معنایی مبتذل و پیشپا افتاده پیدا میکند، و تبدیل می شود به معنایی فریبنده با روکشی شیک و دلفریب که قبل از همه خود ما را گول می زند. با همین خودفریبیهای دلپذیر است که بتدریج فکر میکنیم اگر ماشین برانیم و موبایل به دست بگیریم و پشت کامپیوتر بنشینیم، نامهای متفکرانِ بزرگ را بلغور کنیم و کتابشان را زیر بغل بزنیم، از آخرین فیلمها و موسیقیها و مدها حرف بزنیم، و امروزی بگردیم و بچرخیم و مصرف کنیم، مدرنیم.
تا وقتی درک ما از مدرن بودن این باشد، نه مدرن می شویم و نه سنتی میمانیم. میشویم آدمی پادرهوا و معلق میان این و آن. و آنوقت میشویم یکی از خیل مردمانی که در جهان مدرن به سر میبرند، و ناگزیر مصرف مدرن دارند، اما مدرن زندگی نمیکنند، چرا که ذهن و زبان و جهانشان هنوز مدرن نیست. مدرن بودن شهامت و مسؤولیت میخواهد.
* http://layehe.blogfa.com/post-76.aspx
و حالا این را مقایسه کنید با کار این نانوای با ظاهر کاملاً سنتی و غیر شیک و ببینید که آیا کاری مدرن نکرده است؟