روزنامهنگار مظلوم
فریده غائب
«عاشق روزنامهنگاری بود و شب و روزش شده بود پیگیری اخبار حقوق بشری به ویژه دانشجویان و زنان.»
مریم نوربخش ماسوله از روزنامهنگاران فعال در حوزهء اجتماعی و سیاسی هفتهء گذشته به طور ناگهانی و به قول خواهرش خیلی بی سروصدا و در سکوت مطلق از بین ما و از این دنیا رفت. همانطور که جامعهء مطبوعات هم خیلی دیر فهمید یکی از یارانش در میانشان نیست.
او پس از ۱۰ سال فعالیت در عرصه روزنامه نگاری براثر عارضه مغزی از میان ما رفت. روزنامه نگاری که مسائل زنان شده بود دغدغه و علاقه اش و به خاطرش بارها دردسر کشید.درست همان سالی که هشتم مارس در پارک لاله برگزار شد کتک خورد و تا روزها درد از بدنش نرفت اما هم چنان مصمم بود برای کار در عرصه زنان و البته دانشجویان
«بارها به خاطر تهیهء گزارش کتک خورد; سالها به عنوان نیروی حقالتحریری نوشت و مظلومترین در مطبوعات بود.»
علی بیکس، یکی از همکاران و از دوستان صمیمی مریم نوربخش ماسوله سالهای فعالیت مطبوعاتی همکارش را از نزدیک شاهد بوده است.
آرام در گوشهای از مراسمی که به مناسبت شب هفتم مریم برگزار شده، نشسته و تا از مریم میپرسی; از وضعیت مطبوعات ایران گلایه میکند: «زبانم تلخ است اما چه کنم که مظلومیتها را از نزدیک دیدهام.»دستش را به پیشانی چسبانده و صورتش خیره به پایین: «مظلومترین طیف، روزنامهنگاران حق التحریری هستند. برخورد صاحبان روزنامهها با این نیروها در شان آنها نیست آنها پایینترین دریافتهای مالی را دارند.»
مریم نوربخش ۱۰ سال عمر مطبوعاتیاش را همیشه به شکل حقالتحریری کار کرده و همین باعث شده که نزدیکترین دوستش از نزدیک با مشکلات نیروهای حقالتحریری آشنا باشد و پایمال شدن حقوق این طیف را به مافیایی بودن مطبوعات ایران نسبت دهد.
هرچند بیکس سالهاست روزنامهنگاری را کنار گذاشته اما همراه همیشگی مریم بوده در مصاحبهها و گزارشهایش: «آخرین گزارش مریم قانون مسوولیت کیفری دختران بود که با فریده غیرت، حقوقدان و نیز میرزایی از دیگر وکلا مصاحبه کرد و من در یکی از مصاحبهها حضور داشتم.»
او میگوید: «روزنامهنگاری برایش صرفا حرفه و منبع درآمد نبود بلکه عشق به روزنامه بود که او را ۱۰ سال واداشت تا نیروی حقالتحریری روزنامه باشد و گاه حتی بیش از درآمدش برای تهیه گزارشها هزینه میکرد.»م
ریم نوربخش ماسوله کار مطبوعاتی اش را از روزنامهء صبح امروز شروع کرد و طعم تلخ تعطیلی روزنامهها را چشید. او در اعتراض به این تعطیلیها پا به پای دیگر همکارانش حضور داشت. دو سال برای روزنامهء ایران مطلب نوشت و در روزنامههای شرق، اعتماد، اعتماد ملی و صدای عدالت و ماهنامههای گزارش و نامه قلم زد.
هنوز کاغذهای پراکنده آخرین گزارشاش که برای روزنامهء «سرمایه» مینوشت، روی تخت است. خواهرش با چشمانی اشک بار میگوید: «از این که میخواست برای روزنامهء سرمایه کار کند خوشحال بود. گزارشاش هم درباره زنان بود. همیشه مسایل زنان و دانشجویان دغدغهاش بود. حالا که از میان مان رفته، میفهمم که چقدر جایش خالی است.»
و خواهر دیگرش هم زمزمه کنان خبر قبولی مریم را در مقطع فوق لیسانس می دهد:”چند روز پیش جواب کنکور مریم آمد و فوق لیسانس قبول شد اما چقدر حیف که خودش آن را نفهمید.”
و همکارش جمعی از فعالان دانشجویی را که در این مراسم آمده بودند، نشان میدهد: «اخبار دانشجویی را به خوبی پوشش میداد. در مصاحبههایش به سراغ دانشجویان گمنامی میرفت که کارهای اصلی را انجام میدهند و از کسانی که موج سوارند و نان نام شان را میخورند، دوری میکرد.»
حالا جامعهء مطبوعاتی ایران در غم اندوه از دست دادن او به سوگ نشسته است و انجمن صنفی روزنامهنگار این هم از این روزنامهنگاران چنین یاد میکند: «وی در عمر کوتاه خود که ۴۰ بهار از آن گذشته بود، همواره روحیهء حساس و قلب تپنده اش را با دغدغههای نشات گرفته از علاقهمندی ویژه اش به مسایل و مشکلات زنان، دانشجویان و حقوق بشر همراه کرده به مقالات و گزارشهای خود رنگ و بوی دیگری میبخشید.»
روحش شاد