در جنگ همه بازندهایم
هلیا عسگری
کانون زنان ایرانی
در پایگاه آموزشی سربازان به صف ایستادهاند. صبح دیگری آغاز شده و هر روز به نبرد نزدیکتر میشوند. آنها باید سخت تمرین کنند و حتی لحظهای را برای آموزش از دست ندهند . باید بدن خود را برای هر نبردی آماده کنند. باید تیراندازی و کار با انواع سلاح را یاد بگیرند. آنها باید بتوانند مهارت برای کشتن انسانها را کسب کنند. مافوق آنها برایشان شرایط را توصیف میکند. از میدان نبرد میگوید. از نظم و فرمانبرداری. از جنگ و نبرد تن به تن. از قدرت، از پیروزی…. از شکست
باید آنها با پوست و گوشت خود حس کنند که شکست در جنگ چه خفتی دارد. جایگاه کشور بازنده در دنیا هیچ است. نامشان به عنوان شکست خوردگان در جنگ برای همیشه در تاریخ میماند. نه حتی تاریخ، اصلا سربازان با چه رویی میخواهند به کشور، به خانههای خود بازگردند؟ چگونه میخواهند با خفت شکست تا اخر عمر زندگی کنند. با چه رویی در چشمان فرزندان خود نگاه کنند…… هر روز و هر روز این موضوع برایشان تکرار میشود و از قدرت پیروزی و سربلندی برایشان گفته میشود. از مدالهایی که بر سینه آنها زده میشود. از نام پرآوازه آنها که در تاریخ میماند. مدام واژه دشمن را برایشان تکرار میکنند. سربازان باید به خوبی بدانند و ایمان بیاورند که قرار است افرادی تمام دار و ندار آنها را بگیرند و زندگیشان را نابود کنند. اگر خوب نجنگند با خفت و خواری به زمین زده میشوند. این سربازان قهرمانانی هستند که باید دنیا را از دشمنان پاک کنند.
جنگ شروع میشود و حالا سربازان آموزش دیده باید با جنگ واقعی روبهرو شوند. هر لحظه امکان مرگ وجود دارد اما این مرگ یک مرگ طبیعی نیست. مرگ افتخاریست که نصیب سربازان میشود. مرگ بهتر از زندگی همراه با شکست است. جنگ هدفی متعالی است. سربازان از آمدن به جنگ نه تنها باید پشیمان باشند که هیچ، حتی احساس غرور و افتخار هم باید بکنند. قرار است دنیای بعد از جنگ دنیای عاری از بدی باشد. دنیایی که قرار است دیگر ظلمی نباشد و کسی حق دیگری را نخورد. قرار است عدالت حاکم شود . انتقام تمام این سالهای خفتبار باید از دشمنان گرفته شود.
این تصویری از جنگ است که قدرتمندان برای مردم ترسیم میکنند. هر دو طرف جنگ همین کارها را میکنند و همین تعاریف را دارند و به خورد مردم میدهند. تعاریفی مقدس از حماسه و نبرد برای ساختن نردبانی از مردم و بالا رفتن از آن برای رسیدن به طمع. زمانیکه سیاستمداران در اداره امورات شکست میخورند، برای جبران شکست خود سربازان را راهی میدان جنگ میکنند.
اما واقعا برنده یک جنگ چه کسی است؟ کسی که به کشوری دیگر تعرض کرده ؟ کشوری که کمترین کشته را داشته؟ کشوری که خانههایش بر سر مردم خراب نشده؟ کشوری که به نسبت دیگر کشورها اسلحه بیشتری فروخته و سود بیشتری کرده؟ هرچند که بسیاری بر این باورند که جنگ غیرقابل اجتناب و جز جداییناپذیر زندگی است اما میتوان به طور قطع گفت جنگ احمقانهترین و غیرانسانیترین رفتار بشر است.
۱۲۳۲۲۰ تا ۱۶۰۰۰۰ ایرانی کشته شده در نبرد و ۶۰۷۱۱ مفقود؛ ۱۰۵۰۰۰ تا ۳۷۵۰۰۰ عراقی کشته و۴۰۰۰۰۰ نفر مجروح در جنگ ایران و عراق؛ بیش از ۵۸ هزار کشته آمریکایی و دست کم یک میلیون و ۱۰۰ هزارکشته ویتنامی در جنگ ویتنام؛ بیش از ۶۰ میلیون قربانی نظامی و غیرنظامی در جنگ جهانی دوم؛ نزدیک به ۱۰ میلیون نفر کشته در جنگ جهانی اول و…………..
اینها را عدد میبینید؟ حق دارید، عادی شده، اما همه ما خوب میدانیم که اینها زمانی انسان بودند. انسانهایی که قدرتمندان آنها را تبدیل به عدد کردند تا نامشان در تاریخ به عنوان شکست خورده در جنگ ثبت نشود. همانهایی که به این جمله آگاتا کریستی که میگوید « پیروزی در جنگ به همان اندازه شکست در جنگ فاجعه آمیز است» اعتقادی نداشتند و ندارند. کسانیکه از انسانها ماشین هایی میسازند که با منطق کامل و باور بر اینکه آنها هستند که باید سرزمین را نجات دهند و با واژگانی مانند وطنپرستی، دفاع، افتخار و آرمانگرایی احاطه میشوند و کار می کنند اما ناخواسته و با خلوص نیت قربانی بازی کسانی میشوند که در اتاق فکر خود منافع شخصی خود را طراحی و توسط آنها اجرا می کنند تا نتیجه ای فاجعه بار به وجود آورند.
کشته، مجروح، مفقود و اسیر واژههایی است که با جنگ عجین هستند. با یک سرچ کوچک آمار تکتک کشته شدگان و مجروحان را میتوان در هر جنگی بدست آورد. میزان خسارات وارده قابل اندازهگیری است. آثار عیان جنگ جلوی چشم است. مجروحانی که همچنان درد میکشند. مادران و پدران و همسرانی که همچنان چشمانتظارند. فرزندانی که طعم داشتن پدر یا مادر را هرگز نچشیدهاند. خرابیهایی که دیگر توانی برای ساختنش نیست. نابلدیهایی که مرگ هزاران سرباز را به همراه داشته و دارد. اما اینها تنها بخشی از چهره جنگ است. جنگ همیشه داستان قهرمانانی نیست که یک تنه دشمن را از بین میبرند بدون اینکه حتی خراشی بر تن و جان و روان آنها بیفتد. جنگ در ظاهر تقابل بین کشورهاست و کشته و زخمی و خرابی آثار مخرب آن، اما در واقع نابودی روحی و روانی جوامع و از بین رفتن انسانیت است.
از یک طرف کشورهای درگیر در جنگ با موضوع ترومای بعد از جنگ و افسردگی و مشکلات روحی و روانی که سربازان و مردم عادی سالها با آن دست به گریبان هستند و نشاط و شادابی و در یک کلمه زندگی را برای همیشه از چهره آن کشور میبرد مواجه هستند و از طرفی دیگر نهادینه شدن خشونت و نفرت در جامعه.
راستش هرچقدر هم با واژگان بازی کنم عمق خشونت و نفرتپراکنی و غم ناشی از جنگ را نمیتوانم بیان کنم و در نهایت هم کاری از دست من ساخته نیست. من فقط میتوانم خشم خودم را از جنگ به رویایی دست نیافتنی تبدیل کنم. رویایی که مطمینا هیچوقت به واقعیت تبدیل نمیشود. رویایی که خیلیها در ذهن خود داشته اند و بارها آن را با صدای بلند فریاد زدند و بارها از آن نوشتهاند. من هم فقط میتوانم بنویسم. حتی شده به سبک داستانهای پندآموز در کتب قدیمی این مانیفست را مینویسم؛ کاش قدرتی وجود نداشت تا طمع آن انسانها را به جان هم اندازد. کاش قدرتمندان انسانها را قربانی طمع خود نمیکردند. کاش از انسانها ماشینهای نفرت و خشم نمیساختند که فقط بتواند مرگ را به همنوع خود هدیه دهد. کاش از کسانیکه درجنگ تعداد بیشتری آدم میکشند قهرمان ساخته نمیشد و این الگو غیرانسانی برای همیشه پاک می شد. کاش افراد میدانستند جنگ بازی و سرگرمی نیست و نگویند وقتی جنگ میشود و حماسهای اتفاق میفتد و توپی درمیفتد، انسان را از حالت سستی و کسلی بیرون میکند. کاش یاد میگرفتند که داشتن رفاه، حق اولیه انسانهاست و بودن در جنگ و از بین رفتن آسایش امتیازی برای زندگی نیست. میدان جنگ کلاس آموزشی برای روزهای سخت نیست و نگویند افرادی که به رفاه عادت دارند اگر جنگی نباشد عیاشی میکنند. کاش خودمان باور کنیم که در جنگ این ما هستیم که بازندهایم…..