رضایت مردان از برتری ظاهری و دشواری رهایی زنان
ژینوس سبحانی
کانون زنان ایرانی
در سالیان ابتدای قرن بیستم، در هشتم مارس ۱۹۰۸، بیش از ۱۵ هزار زن در نیویورک دست به راهپیمایی زدند و خواهان حقوقی برابر با مردان شامل ساعات کار کمتر، دستمزد بیشتر و حق رأی شدند و از آن پس بیش از یک قرن است که با نامگذاری این روز تحت عنوان روز جهانی زن، انسانهای خواهان برابری و رفع تبعیض، در سراسر جهان، این روز را پاس میدارند.
تلاشهای زنان (بطور کلی منظور جنس غیر مرد) در سالیان پیش از این واقعه تاریخی تا کنون به دلیل پای فشردن برای دستیابی به مطالبات بر حقشان، نشانگر آن است که جوامع و حکومتها باید به این پذیرش برسند که تفاوتهای ظاهری، فیزیکی و روانی میان زنان و مردان، دلیلی بر قدرت، ارجحیت و یا عدم توانایی یک جنس نسبت به جنس دیگر نیست و این مسئله هیچ ارتباطی به عدم برخورداری آنها از حقوق اجتماعی و انسانی برابر ندارد. به علاوه در مورد برخی تفاوتها، دانشمندان علم روانشناسی به این مهم دست یافتهاند که در وجود تمامی انسانها ابعاد مختلف زنانه و مردانه توامان وجود دارد.
پس علت وجود این همه محرومیت و محدودیت برای زنان در طول تاریخ تا به امروز و با وجود تمام پیشرفتهایی که زنان در حوزههای مختلف داشتهاند چیست؟ چرا در بسیاری از جوامع، زنان (جنس غیر مرد) با خشونتهای آشکار و پنهان مواجه هستند؟ چرا مردان حتی این حق را دارند که زن را جزئی از دارایی خود به حساب آورند و دست به هرگونه رفتار غیرانسانی با دختران و هسران خود بزنند؟ علت وجود کودک همسری و نداشتن حق انتخاب در حوزههای مختلف برای زنان چیست؟ چه بسیارند زنانی که برای دستیابی به سادهترین خواستههایشان و یا رهایی از ستمی که بر آنها روا میشود دست به سوزاندن جسم خود زده و یا به طریقی به زندگیشان پایان دادهاند و یا سالیان عمر خود را در بند و زندان گذراندهاند.
شاید محدود کردن شمول تبعیضات موجود در جوامع، به زنان (غیرمردان)، خود نقضی بر مطالبات برابری طلبانه انگاشته شود. اما با نگاهی منصفانه میتوان دریافت که در سختترین و ظالمانهترین وقایع و سختگیرترین حکومتها هم باز هزینهای که زنان به صرف زن بودن متحمل شده و میشوند، در بسیاری از موارد بیشتر بوده است. حتی زمانی که زنها پا در حوزههایی گذاشتهاند که مردانه تعریف شدهاند، (مانند جنگها و مقاومتها) که این نگاهها و جداسازیها خود از دلایل اصلی و اولیه بروز و ظهور تبعیضات به حساب میآیند.
در غیراین صورت این اصلی غیرقابل انکار است که در آسیبهای اجتماعی و در اوضاع نابسامان، تفاوتی میان جنسها علی الخصوص افرادی که پیشرو در ایجاد تغییر و یا مبارزه هستند وجود ندارد.
اما شاید بتوان گفت آنچه که در واقعیت جهان مردسالار جلوه گر میشود و زن را جنس دوم قلمداد کرده و کرامت و جایگاه وی را در بسیاری از موارد نادیده میانگارد، در نگاهی تاریخی، وجود کارهای یدی و برتری ظاهری و بدنی مردان بوده (این در حالی است که امروزه و با پیشرفت تکنولوژی دیگر کار یدی معنا و مفهوم گذشته را ندارد) و همچنین نقش آفرینی عواملی چون باورها، فرهنگها، کلیشهها و قوانین است.
آنچه که جنبشهای گوناگون از جمله کنشها و مطالبه گری های زنان در طول تاریخ اثبات کرده اد این است که زمانی میتوان فرهنگهای آسیب زننده و قوانین محدود کننده و تبعیض آمیز را تغییر داد که همه افراد و اجزاء جامعه، به واقع خواهان آن تغییر باشند و در راستای آن تلاش نمایند.
تا زمانی که مردان از برتری قدرت ظاهری و حقوقشان احساس رضایتمندی داشته باشند و در خانواده خود میان فرزندان دختر و پسر تفاوت قائل شوند و مانع بهره مندی همسر خود از حقوق طبیعیاش بشوند، تا زمانی که مردان و حتی زنان یک جامعه ترس از رهایی از کلیشهها، باورها، عرفها و تفکراتی مخرب را داشته باشند و به هر قیمتی حتی بریدن سر فرزند خود بر آنها پافشاری کنند، نه تنها رهایی برای زنان و دیگر اعضای مورد تبعیض واقع شده به دست نمیآید و محرومیت از حقوقشان ادامه میابد بلکه تلاش در راستای دستیابی به رشد، پیشرفت، توسعه، صلح، ثبات و آزادی در حوزهها و جنبههای مختلف جامعه به ثمر نخواهد نشست و یا نتیجهای مطلوب نخواهد داشت.