ناهید توسلی: رسانهها و ادبیات از هم دورند
به اعتقاد ناهید توسلی، رسانهها و ادبیات از یکدیگر دورند و در حیطهی گزینشی عمل میکنند.
این نویسنده در گفتوگو با خبرنگار بخش ادب خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، دربارهی اطلاعرسانی ادبیات در رسانهها، گفت: این موضوع به دو مقولهی بسیار مهم (در جامعهی ما) برمیگردد، که متأسفانه هیچکدام از آنها، نه تنها تعریف نشدهاند؛ بلکه نوع و نحوهی کارکرد مشخص و قانونمندی نیز ندارند. گرچه این هر دو مقوله به نحوی در توازی با یکدیگر هم قرار دارند. بنابراین تا ما نتوانیم تعریفی فراسیاسی از هر دو مقوله داشته باشیم، مسلما نمیتوانیم دربارهی انعکاس ادبیات در رسانهها نظری قاطع و بنیانی اعلام کنیم.
او در ادامه افزود: اولا ادبیات، در شرایط فعلی، ظاهرا امری حاشیهیی و بی کارکرد شده است، گرچه به هر خواری زاری کار خود را انجام میدهد؛ زیرا بخش عظیمی از هستی و بود ما را شکل میدهد. ادبیات دقیقا چکیدهی مجموعهی فرهنگ و هویت هر کشوری است؛ بنابراین برای اشاعه و معرفی فرهنگ و هویت عینی یک جامعه، مرزبندی کردن و خط قرمز کشیدن غیرمنطقی، فاجعهای شوم است.
توسلی در ادامه متذکر شد: ادبیات در هر ژانرش (شعر، قصه، مقاله، نقاشی، فیلمسازی، تئاتر، موسیقی، مجسمه و سفالسازی و غیره) برگرفته از شرایط اجتماعی هر جامعه و برآیند تمامی فرآیندهای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، هنری، علمی، سیاسی و… و … آن جامعه است که خود برآیندی “فرهنگساز” است. همچنین رسانه، آن هم از هر نوعش ( روزنامه، مجله، رادیو، تلویزیون، اینترنت، ای میل، ماهواره و غیره) که در شرایط فعلی، امری اصلی (و نه غیر حاشیهیی) است، نقش بسیار مهمی در تبلیغ و اشاعهی فرهنگ و هویت یک جامعه دارد.
به اعتقاد مدیرمسؤول «نافه»، متأسفانه این دو پدیده که باید در توازی با هم باشند، از یکدیگر دور و در حیطهی گزینشی عمل میکنند. علت گزینشی عمل کردن هر دو مقوله، بیشک شرایط خاص سیاسی جامعهی ما، چه در دوران پیش از انقلاب و چه در دوران پس از انقلاب، بوده است. این شرایط سیاسی، بهدلیل وضعیت خاص منطقهیی و استراتژیکی ایران، که همیشه صحنهی تهاجم برای به دست آوردن منافع بیگانگان بوده، ناگزیر بوده که به گونهای محافظهکارانه عمل کند. در عین اینکه ادبیات، چون معمولا و بیشتر مربوط به حوزهی روشنفکران جامعه است، از حساسیت بیشتری برخوردار است.
توسلی در ادامهی این موضوع یادآور شد: با توجه به این ویژگیها، ادبیات، نه تنها باید بازبینی شود؛ بلکه در انعکاس خبر آن نیز باید بازبینی صورت بگیرد. اینجا میخواهم بار مسؤولیت “رسانهها” را از شانهشان سبکتر کنم، اما باید اضافه کنم که رسانهها نیز خود به گونهای دیگر نسبت به ادبیات برخورد میکنند، که یکی از آنها اطلاعرسانی گزینشی و سلیقهیی و حتا ایدئولوژیکی است؛ زیرا هر رسانهای، با توجه به سیاستگذاریهای فرهنگی، سیاسی خود، تعریف ویژهای برای ادبیات و همچنین تولیدکنندگان ادبی دارد، که این موضوع موجب عدم اطلاعرسانی بیطرفانه و غیر جهتگیری میشود.
او افزود: دههبندی کردن حوزهی فرهنگ و ادبیات، به نظر من کاری علمی و منطقی نیست؛ مگر اینکه بتوانیم تعریفی از هر دهه داشته باشیم. گاهی اوقات حتا در یک دهه ما با دو گونه کارکرد ادبی و رسانهیی مواجهیم که هر کدام با دیگری مغایرت دارد؛ بنابراین این تقسیمبندیها – که من اساسا به آنها باور چندانی ندارم، مگر برای پژوهشگری – تغییری در روش اطلاعرسانی ادبیات و محتوای آن در جامعه ندارند.
توسلی همچنین گفت: چرا کانون نویسندگان، چه در دوران پیش و چه در پس از انقلاب، از مقبولیت لازم برخوردار نبود؟ اینجاست که سخنی را که در آغاز این پرسش گفتم، تکرار میکنم که اطلاعرسانی رسانهیی در حوزهی ادبیات با توجه به مرزبندی کردن و خط قرمز کشیدن هر دو مقوله، یعنی هم ادبیات و هم رسانهها، کاری نیمهکاره، ناتمام، و بیاثر است. منظورم اثر عمیق تاریخی – اجتماعی است؛ زیرا تولیدکنندهی ادبیات و هنر، بیشک از شرایط جامعهی خود متأثر است و او وقتی نتواند این تأثیر را در محصول ادبی، هنریاش بیمرز و بی خط قرمز بیان کند، به تولیدکنندهی ادبی، هنری الکن تبدیل میشود.
ناهید توسلی سپس متذکر شد: در انتها بگویم که انعکاس ادبیات در رسانههای مختلف، با توجه به شرایط بالا و با توجه به فرهنگ “خویشمحوری” و ” ایدئولوژیکاندیشی” (هر نوع ایدئولوژی) متولیان رسانهها، متأسفانه، هم گزینشی و هم رابطهیی (به جای ضابطهیی) صورت میگیرد. اگر لازم باشد به “چه” میگوید و اگر هم لازم باشد به “که” میگوید، میپردازند. خود “ادبیات و هنر و اثر ادبی” کجا باید معرفی شود، نامعلوم است! اگرچه میدانم این نظر، متولیان رسانهها بویژه متولیان بخش ادبیات و فرهنگ و هنر رسانهها را خوش نیاید.