مادر صلح
حمید حمیدی
در عمق نا کجای تاریخ
شبحی کوتاه قامت، با زبانی دراز
بسوی خلوت تو هجوم آورد،
و با طنین اعلام جنگی نا برابر،
با فریادش،
سکوت را در خلوت تو، بشکست.
تو نیز سکوت را شکستی.
نه برای “خشونت”، که برای”صلح”.
قلب مهربان تو برای سپیده و سحر می تپد.
فرزندان “جنگ”،
دروازه های “صلح” رابر تو می بندند،
و حتی، پنجره ای برای تو نمی گذارند،
تا طلوع صبح را بنگری.
می دانم،
دیوارها محکم و پنجره ها بسته اند.
می دانم،
روشنائی به سلول تو راه ندارد.
می دانم،
حتی ، روزنه ها را نیز بر تو بسته اند.
اما، خوبتر می دانم،
هوای مسموم، تو را به خواری نخواهد کشت.
تو می مانی و فرزند درونت با تو رشد خواهد کرد،
و “صلح” از تو زائیده خواهد شد.
چه زیباست،دمیدن سپیده وسحر بر بام خانه “مادر صلح”.
شنبه ۲۴ فروردین ۱۳۸۷
۱۲ آوریل ۲۰۰۸