مثلِ اناری وحشی، شعری از سپیده جدیری
کانون زنان ایرانی
تقدیم به زنان خشونت دیده
میتوانی به کلم قمریها بگویی
که دستهایت شنیدنیست
به سَرَت میزند و میافتد
بخش بخش
به پیشترین و پسترین راهِ ممکن.
شنیدنیست گلویِ بی سامانَت
از یک چشم به هم زدن
به یک چشم به هم نزدن
اینجا چشمِ کناری
آنجا چشمِ میانی.
مثلِ رؤیایی که قَسَم میخورَد رؤیا نیست،
رنگش “ساعتی”ست این هوایِ منظم
که به سَمعِ قلبهای منظم رسیده
شروع به رَفتنت میکند
به گَلوگیر کردنت.
بحث، بحثِ قلم از قلم برداشتن است
و/ یا گذاشتن، به سَمتِ بی سَمتی.
قرار نیست که قلب، همه چیزِ تو باشد شقّه شقّه شود و بیفتد از بختِ سرد
قرار نیست که بیخود و بیجهت کُلّات را بِبَرَند بِبُرَند
چشمهای تو اشکْ زَنَد به دستهایی
که قلمروِ بوسه است
تمامات را توی یک دست بگذارند
و ماه و خورشید را توی یک دست.
ببین شرایط ْ دیدن ندارد
کمی عقب تر از قصدهاییست
به دستهای دهانْ بستهی تو.
قصدِ غریبیست
به هوای شدن
یا نشدن
دست میگذارد روی انگیزههایت
به شباهتْ گذاشتنْ
یا فرقی را داشتن.
حداکثر یا حداقل.
بِایستی و بگویی
بِایستی و بِایستی
بِایستی و قلبت دانه دانه بریزد
مثلِ اناری وحشی
روی چتر-بسته شدن
از زمین تا زمان.